جدایی و فقدان برای اغلب افراد سخت و ناراحت کننده است. اما برخی ویژگیهای فردی این دوره را برای افراد دشوارتر کرده و گاهی گذر از این مرحله را غیر ممکن میکند. اگرچه فقدان فرد محبوبتان به خودی خود ناراحت کننده است، اما نحوه پایان دادن به رابطه نیز بسیار اهمیت دارد.
یک نکته را فراموش نکنید. جدایی زمانی که «عزت نفس» فرد را نشانه میگیرد و آن را پایین میآورد، احساس بیارزشی و بیاهمیتی را در او زنده میکند، بسیار آسیبزاتر و خطرناکتر از زمانی است که عزیزی فوت میکند. شاید تعجب کنید!
تحقیقاتی که بر وقایع استرسزای زندگی و تاثیر آن بر سلامتی افراد انجام گرفته، نشان میدهد زمانی که فرد احساسات منفی چون حس گناه، تحقیر و بیارزشی را تجربه میکند بیشتر مستعد آسیبهای روانی میشود. درجداییهای که افراد چنین تجربهای را داشتهاند نسبت به زمانی که فردی را از دست دادهاند، به میزان بالاتری در معرض مشکلات افسردگی قرار گرفتهاند.
در آزمایشی در دانشگاه ویرجینا برای بررسی وقایع استرسزا و ارتباط آن با افسردگی و اضطراب مشخص شد در جداییهای که فرد مورد خیانت و یا خشونت قرار میگیرد، و یا زمانی که طرف مقابل رابطه را تمام میکند و یا بهم خوردن رابطه موجب پایین آمدن عزت نفس در فرد میشود، احتمال ابتلا به افسردگی و اضطراب دو برابر بیشتر میشود.
در واقع سمیترین نوع جدایی آن دستهای است که فرد علاوه بر فقدان فرد محبوب احساس بیارزشی و تحقیر شدن را نیز تجربه میکند زیرا مستقیما عزت نفس و ارزشمندی وی مورد تهدید قرار میگیرد.
از آنجایی که جدایی یک امر طبیعی است که هرکس در زندگی خود شاید آن را تجربه کند، پس بهتر است راهکارهایی را آموزش ببینید تا به هنگام جدایی و یا تصمیم به جدایی از آن استفاده کنید تا هم خود هم طرف مقابل شما کمتر آسیب ببینید.
برای همه ما پیش میآید بر سر دو راهی قرار میگیریم که آیا این رابطه را به پایان برسانم یا خیر؟ آیا این کار درستی است؟ آیا ممکن است بعدها پشیمان شوم؟ و مدتها در یک رابطه با شک و دو دلی باقی میمانید. اما باید به شما گوشزد کنیم یک تصمیم درست میتواند بسیار سخت و دردناک باشد. در واقع تصمیمات سخت اغلب برای افراد مشکل هستند.
شاید به عنوان یک فرد بزرگسال از خود انتظار نداشته باشیم به هنگام جدایی آسیب ببینیم و یا مدتها نتوانیم با این موضوع کنار بیاییم. اما این یک امر طبیعی و عادی است. در واقع افراد بالغ و محکم نیز بعد از پایان رابطه دچار احساسات منفی فراوانی مانند شرم، ناامیدی، غم، خشم، شک و تردید میشوند. تمام این احساسات با حس دلتنگی نیز پیوند میخورد و مانند یک زمین لرزه در زندگی فرد همه چیز را بهم میریزد. پس فرقی ندارد مجبور به جدایی شدهاید یا جدایی تنها گزینه شما بوده است. به هر حال اکثر افراد این احساسات را تجربه میکنند.
حتی فردی که به خواست خود تصمیم به اتمام رابطه میگیرد، باز هم احساسات منفی پیچیدهای را تجربه میکند. در واقع درگیر سوالاتی میشود که «اگر من تصمیم به پایان رابطه گرفتهام پس چرا همچنان احساس بدی دارم؟»
میتوان این چنین بیان کرد در این وضعیت اغلب ما دچار احساسات و افکار متناقضی میشویم. یکی از نشانه های بلوغ عاطفی پذیرفتن احساس های متضاد در یک لحظه است. در واقع میتوانید به خود بگویید:
- من از تصمیم خود مطمئن هستم اما در عین حال هم ناراحت هستم.
- تصمیمات درست سخت است.
- من آدم مهربان و باوجدانی هستم اما با این کار باعث ناراحتی شخص دیگری شدهام.
مکانیسمهای دفاعی برای فراموشی: گاهی برای فراموشی به تخریب و بیارزش کردن فرد و رابطه میپردازیم. در واقع اینکار یک جور مکانسیم دفاعی برای کنار گذاشتن راحتتر رابطه و فرد محبوبمان محسوب میشود. دوستیها و روابط نزدیک گاهی به پایان میرسد و دوستیهای جدیدی جای آن را میگیرد. این تجارب ممکن است شما را به اشتباه بیاندازد که؛ چقدر وقتم را برای این آدمها تلف کردم، کاش از روز اول آنها را نمیدیدم، چقدر بدون آنها حال روحی و زندگیم بهتر پیش میرفت.
در واقع شما برای راحتتر کردن تجربه جدایی آن را کم اهمیت و بیاهمیت جلوه میدهید. به ویژه اگر در رابطه احساسات منفی زیادی چون تحقیر، نادیده گرفتن و رفتارهای نامناسب را تجربه کرده باشید. در حقیقت به علت خشم و آسیبی که دیدهاید از این مکانیزم استفاده میکنید. تا درد جدایی و خداحافظی را آسان کنید. اما سوال اینجاست پس چگونه دوباره احساس دلتنگی میکنید و میخواهید دوباره به آن آدمها برگردید؟ زمانی که بتوانید از لحظات خوب و خاطره انگیزی که با فرد محبوتان داشتهاید گذر کنید و مدام آن را برای خود بازسازی نکنید به احتمال بیشتری دیگر به آن رابطه برنخواهید گشت.
استفاده از این مکانیسمها غیر عادی نیست و گاهی در کوتاه مدت به افراد برای گذر از شرایط سخت کمک میکند. اما شما نیاز به موارد پایدارتر و قویتری دارید تا بتوانید از این مرحله گذر کنید بدون آنکه به آن برگردید. چند راه کار برای شما معرفی میکنیم تا اگر در این شرایط هستید به شما کمک کند.
- برخودتان متمرکز باشید تا دیگری: زمانی که مدام در گذشته سیر میکنید تجربیات تلخ و دردناک نه تنها فراموش نمیشود بلکه شدت هم میابد. احساسات منفی مانند شرم، گناه، پشیمانی زنده و قدرتمند میشود. به جای سوالات اشتباهی مانند چرا من؟ چرا باید این آدم را دوست داشته باشم؟ چرا وارد این رابطه شدم؟ از خود سوالات درست بپرسید مانند من در این رابطه چه چیزهایی در مورد خودم و احساساتم فهمیدم؟ سوالاتی که شما را به سمت جلو و آینده هدایت میکند کمک کننده است. نه سوالاتی که شما را در گذشته نگه میدارد که تمام شده.
- فردی که در رابطه برای شما «بد» است لزوما آدم «بدی» نیست: پایان یک رابطه به معنی این است که آن شخص و رابطه دیگر برای شما مناسب نبوده و در واقع نیاز به تغییر و حرکت به سمتی دیگر داشتهاید که برای شما خوب و مناسب است. نیازی نیست یک فرد حتما آدم بد یا بدذاتی باشد تا شما رابطه را تمام کنید و زندگیتان را به سمت دیگری هدایت کنید. به یاد داشته باشید همه انسانها دارای خوبی و بدی هستند. مانند خود شما و هیچ کس کامل و بی عیب نیست. بهتر است به جای دید منفی و بد دیدن کامل فرد محبوبتان واقع بین باشید و او را مانند همه مردم با خوبیها و بدیها و کم و کاستها بسنجید. این دیدگاه به شما کمک میکند در آینده نیز در مورد انتخاب فرد جدید همین دیدگاه را داشته باشید و او را صرفا بد یا خوب طبقه بندی نکنید.
- .به خودتان اعتماد کنید: یکی از چالش انگیزترین مواردی که بعد از پایان رابطه با آن روبهرو میشوید مواجه با سوالات بیجوابی است که در ذهنتان میچرخد. آیا ممکن از تصمیمم پشیمان شوم؟ آیا ممکن است دوباره عاشق شوم؟ چه زمانی دوباره میتوانم با کسی وارد رابطه شوم؟ یک دیدگاه دقیق نسبت به خود، محبوبتان و رابطهتان داشته باشید و سعی کنید برای آن یک معنا پیدا کنید. بدین ترتیب طاقت شما نسبت به سوالات بیپاسخی که در این دوره ذهنتان را مشغول میکند بیشتر میشود.