مسئله ADHD
نوشتن مقاله ای مانند این می تواند چالش برانگیز باشد زیرا همان طور که در سیاست احساسات به شدت شعله ور می شوند در بحث بیش فعالی نیز چنین است. آیا ژنتیک دخیل است؟ آیا تجارب اجتماعی باعث ایجاد آن می شوند؟ آیا اختلال بیش فعالی به طور کلی وجود دارد؟ اما بعد از شرکت در یک سخنرانی دربارهی گزینهی درمانی غیر دارویی برای کودکان و نوجوانان مبتلا به ADHD و مطالعهی کتاب شگفت انگیز ماریلین ودج، بیماری به نام کودکی: چرا ADHD در آمریکا به اپیدمی تبدیل شد، متوجه شدم که این بحث باید ادامه پیدا کند. ودج در کتاب تأمل برانگیزش همهی نکاتی که والدین باید قبل از پذیرفتن تشخیص بیش فعالی برای فرزندانشان بدانند را به شکلی کامل و زیبا مطرح می کند و توضیح می دهد چطور این تشخص از “واکنش هایپرکینتیک” در حال ظهور به کودکی و “سندروم مغز ارگانیک” یا به طور کلی نوع خفیفی از آسیب مغزی که منجر به ایجاد یک اختلال جدید به نام ADHD می شود نشات می گیرد. اختلال بیش فعالی با انتشار DSM-III در سال 1980 ظاهر شد. در آن زمان 8 نشانه برای پر کردن معیارهای تشخیصی مورد نیاز بود. با انتشار DSM-5 در سال 2013 این تعداد به 6 نشانه کاهش یافت و امکان دریافت تشخیص افزایش پیدا کرد. سن شروع نیز تغییر کرد تا کودکان و نوجوانان بیشتری را شامل شود. به جای اینکه نشانه ها حداکثر تا سن 7 سالگی خود را نشان داده باشند این عدد تا سن 12 سالگی افزایش پیدا کرد و نوجوانان نیز تنها 5 نشانه برای دریافت تشخیص نیاز دارند. شبیه به حالتی است که آمار دان ها برای این که چیزی از نظر آماری معنادار باشد با داده ها بازی می کنند و دلایل بسیاری برای تائید آن وجود دارد. در واقع با دو کلمه می توان این دلایل را خلاصه کرد. بیگ فارما و شرکت آمریکا.
ودج که برای مقالهی “چرا کودکان فرانسوی بیش فعالی ندارند” معروف است، ادعا می کند که امریکایی ها به سرعت تفسیری بیولوژیکی را برای اختلال بیش فعالی می پذیرند در حالی که فرانسوی ها ADHD را به عوامل روانی اجتماعی و موقعیتی نسبت می دهند. در حالی که تصادفاً کودکان فرانسوی را در یک سفر یک ساله در پاریس مشاهده می کردم متوجه شدم که گروه های بزرگ از کودکان کم سن بسیار خوش رفتار، با انضباط و مؤدب اند. این مسئله بسیار مثال زدنی است اما مرا متعجب نکرد. آنچه دربارهی تحقیقات ودج آزار دهنده است نمایش غیرواقعی از تخصصی است که توسط متخصصانی که از سوی شرکت های دارویی پول دریافت کرده اند مورد سوء استفاده واقع شده است. گرچه من خود تا حدی شک دارم اما خواندن درباره نویسندگان مخفی که در مجلات پزشکی معتبر مقاله به انتشار می رسانند مرا شک زده کرد. ودج مطرح می کند “انتشار مقالات با نویسندگان مخفی به دهه 1950 بر می گردد.” جدیدترین مورد در سال 2002 دربارهی تبلیغ داروی ریتالین-LA انجام شده است. یکی از گزارشانی که ودج به آن استناد می کند ادعا می کند که 115 مقالات منتشر شده در مجلات معتبر پزشکی ازجمله ژورنال انجمن پزشکی آمریکا توسط نویسندگان مخفی استخدام شده از سوی شرکت های دارویی نوشته شده اند. او همچنین مطرح می کند که بسیاری از مطالعات اولیه که کارآمدی دارو را نشان می دهند یا سعی در معرفی اساس ژنتیکی برای ADHD دارند در مجلات پرآوازه به چاپ رسیده اند اما تحقیقات پیگیری که این یافته ها را رد می کرده اند تنها در مجلات عمومی و ناشناخته تر چاپ شدند. ودج معتقد است حتی خوش نیت ترین متخصصان نیز امروزه زمان یا دسترسی کافی برای بررسی به روزترین یافته های تحقیقات پزشکی را ندارند.
ممکن است به خاطر داشته باشند که در یکی از پژوهش های مجلهی داروهای انگلستان در مورد کارآمدی دارو درمانی خوانده اند و دیگر هرگز آن را مرور نکرده اند. به علاوه ودج می گوید بسیاری از روانپزشکانی که با قدرت از دارو درمانی حمایت کرده اند در حال عقب نشینی کردن از موضع خود هستند اما پیش از آن این باور آسیب هایی به جا گذاشته است. در آخر، ودج ادعا می کند که بسیاری از متخصصان شناخته شده در ADHD که در سراسر آمریکا سفر کرده و دربارهی پایهی بیولوژیکی ADHD برای سایر متخصصان سخنرانی می کنند سالانه مبالغی بالای شش رقم از شرکت های دارویی دریافت می کنند. با توجه به این که بحث دربارهی ADHD به شدت از سمت شرکت های دارویی کنترل می شود جای تعجب ندارد که “آمریکا 70 درصد داروهای محرک جهان را مصرف می کند در حالی که تنها 4% جمعیت جهان را دارد.” در کنار ارائهی پایه ای محکم برای فهم تاریخچهی اینکه چطور ADHD در آمریکا به وضعیت فعلی رسیده است، ودج همچنین به رویکردهای جهانی به آموزش می پردازد. او دربارهی فشاری که آمریکا به کودکان می آورد تا در سن کم خواندن را یاد بگیرد اشاره می کند در حالی که در فنلاند فرستادن کودکان به مدرسه در سن بسیار پایین گرفتن حقوق انسانی آن ها برای آزاد بودن و بازی کردن در نظر گرفته می شود. در واقع محیط آموزشی در آمریکا مانند یک بازی با ریسک بالا است.
به عنوان متخصصی که در منطقه ای مرفه کار می کنم که تقریباً هر کس معدلی بالا 4.0 دارد و در عین حال ورزشکار هم هست، می دانم هر چیزی که بتواند به دانش آموز برتری بدهد مورد کاوش قرار می گیرد. گرچه بسیاری از مراجعین من بسیار باهوش هستند اما تقریباً همهی آن ها 504 برنامه برای تهیه مسکن دارند. آن ها باید به طور خود خواسته برچسب “ناتوان” داشته باشند تا مشمول زمان اضافی در امتحانات، محیطی آرم و بقیهی روش های کمکی شوند. ودج دربارهی مدل فنلاندی صحبت می کند که همه دانش آموزان می توانند در گروه هایی قرار بگیرند تا اطمینان حاصل شود که در مسیر درست قرار دارند و آموزش باکیفیت دریافت می کنند. در همین حال من به مراجعاتم کمک می کنم تا به مدارس جایگزین یا آنلاین منتقل شوند تا مانع از غرق شدن در انبوه کارهای پرمشغله ای شوند که از نظر ودج مدل آموزشی مخصوص آمریکاست. به عنوان یک درمانگر، متوجه هستم که این مدل برای مراجعینم که اکنون برچسب یک اختلال را دارند بسیار آسیب زاست در حالی که بیماری به فرهنگ ما برمی گردد. زمانی که در دانشگاه برکلی کالیفرنیا کارورز بودم، بخشی از آموزش هایم شامل سنجش ADHD می شد. بعد از یک باتری 6 ساعته، سه جلسه آزمون و تهیهی یک گزارش 12 صفحه ای به دانش آموزان ناامید اعلام می کردم که مبتلا به بیش فعالی نیستند و باید روی مهارت های درس خواندن خود کار کرده و محیطی آرام برای درس خواندن فراهم کنند و بی حوصلگی ناشی از انجام تکالیف را که معمولاً زمینه ساز حواس پرتی است تحمل کنند. (واقعاً چه کسی هنگام انجام مسائل حساب خیال پردازی نمی کند؟) دو نکته دربارهی این تجربه مشخصاً قابل توجه بود. نخست، ورزشکارانی که به من مراجعه می کردند زیرا مربیان آن ها می خواستند آن ها داروی محرک مصرف کنند که با یکی از نقل قول های بحث برانگیز از کتاب ودج هم راستاست که مطرح می کند محیط آموزشی بسیار رقابتی گشته و مصرف داروهای ADHD بسیار رایج شده ست. او مطرح می کند “مانند دوپینگ در ورزش های حرفه ای، برای رقابت کردن به یک تقویت کنندهی عملکرد نیاز دارید.” در این مورد من ورزشکارانی داشتم که به دنبال تقویت کنندهی عملکردی در قالب داروی ADHD بودند. نکتهی قابل توجه دوم سنجش ADHD این بود که نمرهی باتری من چقدر بالا بود. والدینم همیشه به من می گفتند که بچهی بی قراری بوده ام و به راحتی حواسم پرت می شد و بسیار پرانرژی بوده ام. در حالی که بسیاری از هم کلاسی هایم برای رفتارهای مزاحم بسیار کمتری دارو دریافت می کردند، خانواده ام مصرف شکرم را کم کردند و با محبت و انضباط بسیار رفتارهایم را مدیریت کردند. من می توانستم یک کودک مبتلا به ADHD بوده باشم اما این مسئله اهمیتی ندارد. اگر در کودکی برچسب دریافت می کردم و به من گفته می شد که به کمک نیاز دارم و مغزم به شیوه ای متفاوت از دیگران عمل می کند، فکر نمی کنم به جایی که الآن رسیده ام می رسیدم.
ودج این موضع را دارد که بیش فعالی بیشتر تحت تأثیر عوامل اجتماعی است، اما من موضعی میانه دارم. گفتن این مسئله سخت است زیرا خانواده ها با نیت خوب و برای دریافت کمک مراجعه می کنند اما در بسیاری از موارد مشکل ناشی از استفادهی بیش از حد از وسایل دیجیتال، فیلم هایی مهیج با سکانس هایی که به سرعت تغییر می کنند، بازی های کامپیوتری و انضباط ناکافی است. تشخیص بیش فعالی واقعی (که تصور می کنم در درصد کمی از کودکان وجود دارد) با وجود عوامل بسیاری که مانع از فهمیدن وجود مشکل واقعی می شوند بسیار دشوار است. همچنین پذیرش این که ممکن است والدین در بروز این مشکل نقش داشته باشند برای بسیاری از والدین سخت است. استادهای راهنمایم معتقد بودند که بیش فعالی در خانواده منتقل می شود بنابراین برای آن مؤلفهی ژنتیکی قائل بودند. اما آیا الگو برداری و رفتارهای آموخته شده نقشی ندارند؟ آیا فرزندی که پدرش را که نامنظم و آشفته است مشاهده کند احتمال بیشتری برای نشان دادن رفتارهای مشابهی را ندارد؟ ودج در کتابش مفهوم پادشاهی کودک را توضیح می دهد. می توانم با اطمینان بگویم بسیاری از کودکان را دیده ام که در خانواده تصمیمات را می گیرند و هر چه بزرگ تر می شوند مشکلات نیز بیشتر می شوند. قطعاً در این مواد خانواده درمانی ضروری است. در بسیاری از موارد خانواده ها فرزند خود را به درمانگر تحویل می دهند زیرا مشکل را از او می دانند و هیچ نقشی برای خود در نظر نمی گیرند. در کنار خانواده درمانی، می توان عوامل مهم دیگری را از جمله انضباط، عشق بی قید و شرط و ایجاد محیطی مثبت، ساختارمند و بدون هرج و مرج نام برد. گرچه این موارد مشکلات اجتماعی بزرگ تر مانند مدارس سخت گیر و جامعهی دارو مدار را حل نمی کند اما والدین می توانند از صدای خود استفاده کنند و از کودکان خود در برابر مدارس و پزشکان اطفال، در انجمن های محلی و همچنین با رأی دادن در سطح ملی حمایت کنند. در بخش دوم این مقاله برخی از جایگزین های غیر دارویی برای بیش فعالی در کودکان و نوجوانان را توضیح می دهم. برخی از این راه ها برگرفته از عقل سلیم هستند و برخی نیز پدیده هایی هستند که با تازگی شناخته شده اند. چه به شدت به اختلال بیش فعالی اعتقاد داشته باشید، یا شک داشته باشید یا غیر از آن، درنهایت بیشتر روانشناسان صادق می گویند که روانشناسی علمی ناقص است. هیچ آزمون قطعی یا شاخص بالینی که مورد توافق همه باشد یا قرص جادویی برای بیش فعالی وجود ندارد. ما در دنیای زندگی می کنیم که هر روز پیچیده تر می شود و یادگیری مقابله با آن برای پریشان و گیج کردن هر یک از ما کفایت می کند.
برای دریافت مشاوره آنلاین در خصوص اختلال بیش فعالی از اپلیکیشن فارگو اینجا کلیک کنید.
درباره ما
مرکز مشاوره روانشناسی سروهانا در حیطه های ارزیابی و درمان اختلالات روانشناسی کودک، مشاوره روانشناسی نوجوان و بزرگسال و همچنین مشاوره خانواده، ازدواج، تحصیلی، شغلی و فردی با بالاترین کیفیت و زیر نظر روانشناسان و مشاوران مجرب و با تجربه آماده همراهی و ارائه خدمات به شما همراهان میباشد. منتظر حضور گرم شما به صورت حضوری در کلینیک سروهانا و یا به صورت غیرحضوری در اپلیکیشن فارگو هستیم.