آنچه که لازم است درباره اختلال وسواس بدانیم
شرایطی را تصور کنید که می خواهید کمی استراحت کنید و برای اینکه احساس کنید تمیز هستید، مجبورید دست هایتان را پنج بار و به شکلی خاص بشورید. یا برای آنکه کامل مطمئن شوید، مجبورید که چندین بار خاموش بودن اجاق گاز را چک کنید! تصور کنید سرتاسر زندگی تان با افکاری همراه است که به صورت ناخواسته ذهنتان را به خود مشغول می کنند و مدام این حس را به شما می دهند که نکند چیزی سر جایش نیست؟ چه حسی پیدا خواهید کرد اگر در حالی که مشغول رسیدگی به مسئولیت ها، وظایف و روابط زندگی روزمره هستید، مورد هجوم افکار مربوط به اختلال وسواس و رفتارهای اجباری ناگزیر قرار بگیرید؟ شاید آنچه گفته شد را عمیقا با پوست و استخوانتان احساس کرده باشید، و یا کسی را بشناسید که اینگونه است. اگر پاسختان مثبت است، بدانید که تنها نیستید.
پژوهش ها نشان داده اند که میلیون ها نفر در آمریکا (1 نفر از 40 نفر) درگیر اختلال OCD (وسواس-بی اختیاری) هستند. اختلال وسواس چهارمین اختلال رایج دنیاست که می تواند در تمام سنین قابل مشاهده باشد اما، معمولا از سنین کمتر شروع به آشکار شدن می کند. افراد ممکن است نشانه های این اختلال را با شدت های بسیار متفاوتی تجربه کنند. اما سازمان بهداشت جهانی، اختلال وسواس-بی اختیاری را در لیست 10 وضعیتی که بیشترین ناتوانی را در زمینه عملکرد فرد در زندگی و حصول نتایج به بار می آورند، قرار داده است. متاسفانه بسیاری از افرادی که نشانه های این اختلال را تجربه می کنند، از وجود آن آگاه نبوده و نمی دانند که درمان های مرتبطی با وضعیتی که در حال تجربه کردن آن هستند، وجود دارد. به علاوه، به خاطر احساس شرمی که نسبت به این علائم دارند، نمی گذارند کسی متوجه وجود اختلال وسواس در آن ها شود و به سمت درمان و آنچه نیاز دارند، نمی روند. اولین کاری که می توانیم بکنیم به دست آوردن شناختی درست از اختلال OCD است. بنیاد بین المللی OCD، وسواس-بی اختیاری را اختلالی از انواع اختلالات اضطرابی تعریف می کند که افراد مبتلا در چرخه ای معیوب از وسواس های فکری (افکار، تصاویر و انگیزه هایی ناخوشایند و ناخواسته که موجب تجربه احساس شدید پریشانی و اضطراب می شود) و وسواس های عملی (رفتارهایی که فرد مجبور است انجام دهد تا از دست افکار وسواسی و یا اضطرابی که دارد، خلاص شود) گیر افتاده اند. به نظر می رسد که نقصی در عملکرد سیستم هشدار مغز این افراد وجود دارد که باعث می شود این افراد مدام و در شرایطی حتی امن، احساس خطر کنند و دچار برانگیختگی شدید شوند.
آن ها ممکن است با افکاری غیر منطقی و مخرب مواجه شوند و با تکرار رفتارهایی که به اجبار و بی اختیار هستند، سعی می کنند تا خود را از این مهلکه اضطراب آور نجات دهند. مهلکه ای که مدام و با فکر اینکه یک چیزی سر جایش نیست، حالشان را بد می کند. دلیل این وضعیت، نقص عملکرد در قسمتی از مغز است که برای حفاظت کردن افراد از خطر و هشدار دادن در صورت لزوم، طراحی شده است. این قسمت از مغز، یک سیستم پروتئینی است که از زمان نیاکان ما رشد کرده تا از ما حفاظت کند؛ اما در افرادی که اختلال وسواس-بی اختیاری دارند، کمی دردسر ساز می شود. سر و کله زدن با اختلال وسواس چگونه است؟ نشانه ها می توانند بسیار استرس زا باشند. افکار ناخواسته می توانند به صورت یک نگرانی شدید و فوری نسبت به آلودگی باشند (برای مثال، این فکر که اگر دستگیره در سریعا پاک نشود، آلودگی آن می تواند در کل آشپزخانه پخش شود، یا این فکر که باید تیشرتی را که تازه شسته شده است دوباره بشورید، چون وقتی در کنار لباس های شسته نشده قرار گرفته، دوباره کثیف شده اند.) این افکار می تواند به عنوان یک شک و تردید تجربه شود. مثلا: «نکند در خانه را باز گذاشته باشم؟ یا نکند هنگام رانندگی کسی را زیر بگیرم؟» گاهی این افکار در قالب تصاویر مخرب و خشن، جنسی و یا حتی ترس وسواس گونه آسیب زدن به دیگری یا خود نمایان می شود: برای مثال، «نکند چاقو بردارم و موجب خراش دادن بدن کسی شوم؟» این افکار همچنین می تواند متمرکز بر سلامتی باشد: «زخمی که روی آرنجت داری ممکن است به خاطر سرطان باشد.» این افکار همچنین می تواند شما را به سمت ایده آل گرایی مفرط ببرد: «تمام وسایل روی میز باید متقارن و مستقیم و در یک خط باشند. چیزی نباید روی قفسه ها نامرتب و خارج از آن راستا باشد.»
معمولا افراد وسواسی تعهدات و التزامات زیادی دارند و می ترسند که مبادا مرتکب اشتباه و گناه شوند. آن ها احساس می کنند که باید برای حفاظت کردن از خود و دیگران، کارهای خاصی را انجام دهند. پژوهشگران به تازگی به این نتیجه رسیده اند که به طور کلی افرادی که اختلال وسواس-بی اختیاری دارند، احساس مسئولیت سنگینی را به دوش می کشند. آن ها اغلب این حس را دارند که در قبال اتفاقات بدی که می تواند رخ دهد مسئول اند و اگر در انجام کاری شکست بخورند، باید سریعا برای ضرری که موجب شده اند، پاسخگو باشند. افراد وسواسی، احساس گرفتاری و گیرکردن در چرخه های معیوب را بیشتر زمانی تجربه می کنند که توسط اجبارها و بی اختیاری هایشان احاطه شده اند. این بی اختیاری ها می توانند ذهنی و یا فیزیکی باشند یا رفتارهایی مانند تمیز کردن های بیمارگونه، وارسی کردن و یا تکرار کردن را در بر بگیرد. این افراد ممکن است در چرخه باطلی مثل شستن مداوم دست ها و یا اشیا دیگر گیر کنند و آنقدر این رفتار را ادامه دهند تا دستشان زخم شود. ممکن است چندین بار به خانه برگردند تا مطمئن شوند که در راه قفل کرده اند و چراغ های خانه خاموش است. ممکن است درگیر شمردن، ضربه زدن یا تکرار کردن یک حرکت خاص به تعداد معینی شوند. همچنین ممکن است که به یکسری از اجبارهای ذهنی مثل مرور کردن چند باره اطلاعات بپردازند تا از درست و یا امن بودن چیزی اطمینان حاصل کنند. این افراد ممکن است که برای رهایی از این افکار تلاش کنند: مثلا تصویری خوب را جایگزین یک تصویر بد می کنند و یا تا یک عدد مشخصی را می شمارند تا حواسشان از افکار مزاحم تا حدودی پرت شود. نشانه های گفته شده باعث تحلیل رفتن انرژی افراد با این اختلال می شود. آن ها علیرغم اینکه می دانند افکارشان غیرمنطقی است اما، نمی توانند خودشان را از چرخه معیوبی که در آن گیر افتاده اند نجات دهند و ممکن است وسواس ها و بی اختیاری هایشان را مخفی کنند که همین مسئله باعث می شود سخت تر به سمت درمان های مورد نیاز بروند. همچنین ممکن است که برای نگرانی هایشان به دنبال توجیهاتی بی انتها بگردند که باعث تشدید علایم و بیماری شان می شود.
از آنجایی که مغز افراد مبتلا به OCD بیش از حد نسبت به خطراتی که اصلا وجود ندارند، اخطار می دهد، تسلیم شدن در برابر بی اختیاری هایی که در عمل، به دنبال افکار وسواسی دیده می شوند، اوضاع را بدتر می کند. وقتی کسی بیش از حد به اخطارهای اشتباه مغزش توجه می کند، این پیام را به مغز می دهد که انگار همه آن هشدارهای پوچ، مهم بوده اند. زمانی که افراد وسواس هایشان را نادیده می گیرند و در برابر آن می ایستند، ممکن است اضطراب شدیدی را به طور موقتی تجربه کنند اما به مغرشان این پیام را می دهند که خطری در کار نبوده و اخطارها بی اهمیت و گذرا هستند. بنابراین، با بی توجهی به هشدار های نادرست مغز، فرد قدرت تغییر دادن ذهنش را خواهد داشت. افراد باید برای رسیدن به این تغییر به سمت درمان های درست بروند. متاسفانه، اگر کمکی که فرد در جستجوی آن می رود غیر تخصصی باشد، روند بیماری بدتر می شود. خبر خوب آنکه درمان هایی تخصصی و اثر بخش برای درمان OCD وجود دارد. زیر بنای این درمان ها صحبت درمانی بوده و می تواند زندگی افراد مبتلا را تغییر دهد. ERP، درمان مواجهه و جلوگیری از پاسخ، یکی از انواع درمان شناختی و رفتاری است. در طول درمان، افراد باید با ترس هایشان مواجه شوند. مثلا فردی که مدام نگران آلودگی در منزل است باید زمین دستشویی خانه اش را لمس کند بدون اینکه دستش را بشوید. فردی که مدام خاموش بودن اجاق گاز را چک می کند باید بدون بررسی کردن آن از خانه خارج شود. زمانی که این مواجهه ها رخ می دهد، فرد یاد می گیرد تا اضطرابی را که به صورت موقتی بالا می رود تحمل کند و از انجام اعمال وسواس گونه و بی اختیاری ها خودداری کند. مواجهه ها معمولا بر اساس شدت ترس فرد از کم به زیاد شروع می شود. اگر فرد تاب آوری بالایی از خود نشان دهد درمان به شدت موثر واقع خواهد شد. برای بسیاری از افراد، ERP راه نجات زندگیشان است..
افراد زیادی هستند که نیازمند کمک هایی بهتر هستند. حال که درباره OCD بیشتر اطلاعات به دست آوردیم، می توانیم به افرادی که با این مشکل مواجه هستند امیدواری تزریق کنیم و به آن ها بفهمانیم که تنها نیستند و این وضعیت پایان پذیر است. در نهایت، بهزیستی و کیفیت زندگی آن ها دگرگون خواهد شد.
همچنین برای دریافت خدمات مشاوره می توانید از امکانات اپلیکیشن مشاوره و روانشناسی آنلاین فارگو در کلیه زمینه های روانشناسی و اختلال وسواس بهره مند شوید.
درباره ما
مرکز مشاوره روانشناسی سروهانا در حیطه های ارزیابی و درمان اختلالات روانشناسی کودک، مشاوره روانشناسی نوجوان و بزرگسال و همچنین مشاوره خانواده، ازدواج، تحصیلی، شغلی و فردی با بالاترین کیفیت و زیر نظر روانشناسان و مشاوران مجرب و با تجربه آماده همراهی و ارائه خدمات به شما همراهان میباشد. منتظر حضور گرم شما به صورت حضوری در کلینیک سروهانا و یا به صورت غیرحضوری در اپلیکیشن فارگو هستیم.